0 بازدید

من رو تخت ولو شده بودم و و نگاه ميکردم ديدم داره همش ميگه نميشـه چرا نمي فهمي ميگم الان نـه. فیلم آخ جون بزار بره توش نمي دونستم موضوع چيه بيشتر کـه دقت کردم ديدم ميگه الان مـهمون دارم نميشـه بزار برا بعدا. فیلم آخ جون بزار بره توش يه چند دقيقه اين حرفارو تکرار کرد و بلاخره گوشي رو قطع کرد بعد امد رو تخت خوابيد. گفتم چي شده کي بود گفت هيچي يکي از دوستاي بابات بود گفتم چي کار داشت؟ گفت ولش کن الان مياد ميفهمي.

منم رفتم تو بغل پوست نرم بدنش آرامش ميداد بهم بعد گفت مي خوام يه چيزي رو بهت بگم ولي بايد قول بدي توام مثل من منطقي برخورد کني باشـه؟ منم گفتم باشـه شروع کرد از و فانتزي ي حرف زدن و خود منو مثال زد و گفت مثلا فانتزي ي توت کـه من باشم بود کـه هيچ مادري اين کارو برا بچش نميکنـه درسته منم گفتم درسته بعد گفت ولي من خودمو درون اختيار تو گزاشتم که تا هرکاري ميخواي بکوني حالا ميخوام از فانتزي ي خودم برات بگم خوب ببين من يه زن خيلي خيلي حشري هستم با يه شوهر سردو بي رمق و به شدت تنوع طلب بزار راحت بگم بهت من با خيلي ها داشتم و دارم اگه يه روز نکنم وو کونم کير نبينـه روزم شب نميشـه منم شوکه شده بودم ولي چيزي نمي تونستم بگم جوري حرف ميزد کـه من نتونم چيزي بگم چون منم با اون يه کار خلاف بود مثل کاري کـه اون ميکرد و به خاطر همين من چيزي نمي تونستم بگم و خيلي دمغ شده بودم.

بعد گفت ببين عزيزم من با اين کار هم نياز خودمو بر آورده ميکنم هم نياز شما رو نـه اينکه فکر کني من بـه خاطر پول اينکارو ميکنم نـه من عاشق م و فقط با آدماي درست حسابي رابطه دارم مثلا دوستاي کله گنده بابات نـه هري اوناهم بـه خاطر حالي کـه ميکنن دوست دارن يه جوري جبران کنن کـه من بهشون ميگم بـه بابات بـه عنوان دوست کمک پولي بکونن کـه انم شرمنده منو شماها نباشـه يه لحظه کـه پيش خودم فکر کردم ديدم واقعا چه مـهربوني دارم برا من کاري کرد کـه هيچ مادري نمي کنـه. خودشو درون اختيار دوستاي بابام ميزاره که تا بابام شرمنده خانوادش نباشـه و اينجوري نياز خودشم براورده ميکنـه .منم مو بغل کردم مي بوسيدمش. گفتم خيلي مـهربوني من از اينکه تو بااي ديگه داري ناراحت نميشم .هر کاري دوست داري اگه اين کار راضيت ميکنـه با هرکي دوست داري کن. م منو محکم تو بقلش فشار داد و گفت ميدونستم خيلي آقا فهميده اي و منطقي برخورد ميکني.

بعد صداي زنگ درون امد گفت آخ سعيد امد پاشو برو تو اتاقت درم ببندخودشم سريع و کرستشو تنش کرد منم کمکش کردم بعد گفت هرچي شنيدي صدات درون نيياد باشـه آبرو ريزي نکني من کـه هرچي بهش گفتم الان نـه قبول نکرد تازه از دبي امده ول نميکنـه. گفتم باشـه و رفتم تو اتاقم. بعد رفت درو باز کرد آقاي محتشم بود از صداش شناختمش که تا امد توگفت بـه به ميبينم کـه لباس رزمتم پوشيدي. جون قربون اون بدنت برم بعد چنتا ماچ آبدار از گرفت کـه صداش تو کل خونـه ميپيچيد وشروع کرد بـه ماليدن . آخه ميگفت چقد هولي بابا خوبه تو اين يه ماه تو انبار بودي بـه تو کـه تو دبي بد نگذشته. که تا حالا نديده بودم با يه مرد اينجوري حرف بزنـه برام جالب بود آقاي محتشم گفت نـه بابا اين خبرام نيست تو خودتو دست کم گرفتي يه پشمت بـه همـه اونا مي ارزه. م با عشوه يه خنده کرد و گفت بريم تو اتاق. آقاي محتشم گفت باشـه تو جلو برو يه کمگندتو ببينم. خيلي وقته نکردمش و دونبال راه افتاد رفت تو اتاق و گفت بـه به چه بوي آب پيچيده بعد خوب از مـهمونت پذيراي کردي نـه م همش ميخنديد يعد ديگه صداها آروم شد و چيزي نميشنيدم .فکر کنم ديگه رفته بودن رو کار.

من داشتم ميمردم از فضولي. خيلي دوست داشتم آقاي محتشم با اون قيافه خشکش ببينم چجوري داره قربون صدقه وم ميره ولي نمي شد گفته بود از اتاق نرم بيرون. يه خورده کـه گذشت صداي بلند شد آخ آخ بکوندرش نيار بزار قشنگ حسش کنم آخ کونم ميخواره بخارونش برام اين جملاتو منم يه ساعت پيش شنيده بودم آقاي محتشم ميگفت واي سوختم چقد داغي تو اگه يه هفته بري دبي ميليونر ميشي با اين عربا سر که تا پاتو طلا ميگيرن. فقط صداي آخ اخ ميومد يه نيم ساعتي کارشون طول کشيد منم سعي ميکردم خودمو انجا تصور کنم. تو حال خودم بودم کـه صداي بسته شدن درو شنيدم فهميدم کـه آقاي محتشم کارش تموم شده و رفت منم رفتم بيرون. راست ميگفت بوي خونـه رو پر کرده بود ديدم يه پهلو افتاده رو تختش. رفتم کنارش ديدم کونش هنوز باز مونده و داره ازش آب کير مياد بيرون. دور ش قرمز شده بود. گفتم حالت خوبه اين عوضي چيکارت کرد؟ يه لبخند قشنگ زد و گفت آره خوبم بهتر از اين نميشم اون بيچاره گناهي نداره من خودم التماس ميکردم کـه محکم تر بکونـه همـه حالش بـه همينـه. بعد گفت با انگشتت آروم کونمو بمال منم براش ايکارو کردم آب کيراي دورو بر کونشو ميماليدم بـه سوارخش و ماساژ ميدادم م خيلي خوشش امده بود قربون صدقم ميرفت کونشم هي باز و بسته ميشد داشت کم کم جم ميشد.

بعد پاشد و با هم رفتيم حموم من با وضعيت گفتم ديگه نمي تونـه تکون بخوره ولي براش عادي بود. سريع رو فرم امد کار کشته شده بود ديگه تو حموم خواستم کـه بشورمش آروم پشتشو ليف ميکشيدم کونشم ميماليدم کـه گفت نکون دوباره بـه خارش مييوفته. انوقت جونشو داري باز از خارش بندازيش و خنديد گفتم يعني واقعا الان دوباره ميتونيبدي گفت آره کافيه آروم يه دست کشيده بشـه لاي کونم چنان بـه خارش ميفته کـه ده که تا کيرم برهباز کمـه. منم زدم زير خنده بعد از حموم امديم بيرون.

رفت خريد منم مثلا مريض بودم و استراحت کردم اصلا باورم نميشد کـه امروز چي يا ديدم و شنيدم هنوز تو کما بودم فرداش رفتم مدرسه ظهر کـه برگشتم يه شلوارک تنگ پوشيده بود هر وقت اينو ميپوشيد من بد جوري حشري ميشدم ولي نمي تونستم کاري کنم. ولي اينبار چسبيدم بهشو کلي ماليدمش بعد گفتم چيه مـهمون داشتي آخه نگفتي نکون بـه خارش ميوفتهي خاروندتت ؟ مثل هميشـه با خنده روي گفت نـه عزيزم از ديشب که تا حالا ميخواره الان بايد از خجالتش درون بياي. منم گفتم چشم ناهارو با هم خورديم. سر ناهار گفت ببينم از جريان ديروز ناراحت نشدي؟ منم گفتم نـه بابا ناراحت چرا اصلا فکرشم نمي کردم اينقدر براي خودمم جالب باشـه ميخواستم بيام ببينم حال تو. ميشـه يه جوري ببينم وقتي داري با يکي ديگه حال ميکني من ببينم؟ م گفت نميشـه آخه اونا همشون تو رو ميشناسن چجوري آخه ولي صبر کن شب يه کاري برات ميکنم کـه از کنجکاوي درون بياي. گفتم چي بگو؟ گفت نـه باشـه که تا شب کـه بابات خوابيد انوقت قشنگ بـه آرزوت ميرسي.

شب کـه شد بابام خودشو توپ کرد و رفت تو چرت و خوابش برد. م گفت ببين تورو خدا اين ميخواد منو ارضا کنـه آخه ولي خيلي خوب شد چون از اين بـه بعد شبها کـه هوس ميکنم تو دمـه دستمي عزيزم بعد گفتم خوب حالا وقتشـه. م گفت باشـه رفتو يه سي دي آورد گفت يه فيلم جديد ميخوام برات بزارم کـه تا حالا نديدي گفتم چه فيلمي گفت ببين ميفهمي فيلمو گذاشت تو دستگاه خودشم امد کنار من نشست فيلم کـه شروع شد ديدم چهار پنج که تا از دوستاي بابامم کـه دارن ميخورن همشونو ميشناختم از اون خرپولاي بازار بودن بعد يه دفع دوربين چرخيد ديدم بله اون مـه گفتم تو قاطي اونا چيکار ميکردي؟ فقط ميخنديد.

تو فيلم يه شلوارک کوتاه کـه بيشتر شبيه بود تنش بود با يه تاپ تنگ خيلي خوشکلو جيگر شده بود روناي تپلش تو چشم ميزد بعد و دعوت بين خودشون انم رفت و شد ساقي بعد از خوردن يه کم و دست مالي و خودشونم شدن من داشتم از هيجان ميمردم چي ميديدم فيلم سوپر م بعد م کـه همش دوتا تيکه لباس تنش بودو و چهار نفري افتادن بـه جونش همـه جاشو ميخوردن بعد بلندش بردنش رو تخت و حسابي ماليدنش از شدت لذت مثل مار ميپيچد بـه خودش بعد حسابي براي همشون ساک زد اونام يه دم انگشتشون تو و بود گفتم اينا دارن چيکار ميکنن تو اونجا چيکار ميکردي؟ اين مال کيه؟ گفت هيچي عزيزم مگه نگفتي ميخواي حال منو با بقيه ببيني خوب ببين ديگه اي مال اون موقع هست که گفتم دوستم شوهرش رفته مسافرت من ميرم پيشش و شب نميام گفتم. بعد تا صبح برنامـه داشتين آره حالا چرا گذاشتي فيلم بگيرن نگفتي آبرو ريزي ميشـه اگه فيلم پخش بشـه چي؟ م گفت نـه بابا توام خودشونم تو فيلمن قيافشونم معلومـه اگه فيلم پخش بشـه پدر اونارم درون ميارن برا همين اين فيلم پيش خودمون ميمونـه و جاييم پخش نميشـه مطمئن باش عزيزم. بعد ديدم کـه قمبل کرد اوناهم کونشو ميماليدن ميزدن روش شالاپ صدا ميداد و ميلرزيد اونام از حشريت ليسش ميزدن .م کونش تکون ميداد که تا بلرزه و بيشتر اونارو ديونـه کنـه. بعد افتادن بـه جونش همـه اي و پر با کيراشون سر کونش دعوا بود. هرکي دوتا تلمبه ميزد بقيه غر ميزدن کـه بسه برو کنار من مـیخوام م. خلاصه اينقد و ازودهن گاييدن کـه جونشون داشت درون مي امد.

اوني کـه فيلم ميگرفت رفت جلو صورت گفت چطوره خوش ميگذره؟ حال ميکني؟ صداش درون نمي امد نفس کم مي آورد با صداي بريده بريده ميگفت آره آره دارم حال ميکنم اونم چه حالي. ين بيشتر بيشتر فيلم بردارآقاي محتشم بود . از صداش فهميدم بعد گفت داري چيکار ميکني بگو داري چي کار ميکني؟ م ميگفت دارمميدم دارم ميدم آخ مردم پاره شدم…….. نمي تونستم باور کنم اين منـه کـه دارن چهار نفري ميکننش کنارم بود و هيچي نميگفت خودشم داشت با اشتياق نگاه ميکرد بعد از اينکه همشون تو همـه حالتيوو هرکي آبشو همونجا کـه کيرشبود خالي کرد م ديگه داشت از حال ميرفت همشون مثل جنازه افتادن يه گوشـه از همـه جاي داشت آب کير ميزد بيرون بعد آقاي محتشم دوربينو داد دست يکي ديگه و خودش رفت سراغ گفت حالا نوبت منـه چنان مت کـه ديگه نتوني راه بري وقتي شد ديدم واي عجب داره بيخود نبود امروز اينقد باز شده بود بعد انم حسابي و کرد و آبشو ريخت تو کونش و فيلم تموم شد منم کيرم داشت پوستشو پاره ميکرد کيرمو گرفت و گفت چطور بود گفتم خيلي با حال بود خودمونيم خيلي کار کشته اي خنديد گفت حالا کجاشو ديدي هميشـه وقتي شبها حشري ميشدم اين فيلمو نگاه ميکردم و خودمو ارضا ميکردم ولي از حالا ديگه يه کير هميشـه شق دارم کـه حسابي سر حالم بياره بعد گفت تو نمي خواي مزه و امتحان کني هنوزمو نکردي منم گفتم چرا ولي يه چيز ديگس گفت خوب پاشو بريم تو اتاق تو هر کاري دوست داشتي هر جور دوست داري و بکون بعد رفتيم تو اتاق من همونجاي کـه هميشـه تو فکرم با ميکردم ولي ايندفه واقعا و کردم ازوخيلي حال داد مخصوصا بعد از ديدن فيلم سوپر …….. پايان

Date: فیلم آخ جون بزار بره توش فوریـه 6, 2018
، فیلم آخ جون بزار بره توش




[ مـهربون – avizoone.com : داستان ی , فیلم ی ... فیلم آخ جون بزار بره توش]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 06 Jul 2018 14:02:00 +0000