0 بازدید

سلام – اسم من سمـیه هست الان 30 سال دارم شوهرم سینا مـهندس نفت داستان از اوجا شروع مـیشـه کـه شوهرم بـه من خیـانت مـی کنـه (البته سینا شوهرم یـه همجنس بازه) – خلاصه یک روز کـه سینا ماموریت و سفر کاری بـه چین بود ما مثل همـیشـه تنـها بودیم من و مادر سینا کـه یـه پیر زن سنتی و پیرو مـهربونی بود من بیشتر وقت بـه وب گردی و دیدن فیلم و یـا رفتن خونـه شوهرم بودم شوهرم یـه داشت کـه از شوهرش طلاق گرفته بود و آرش کـه دانشجو مکانیک بود البته یـه بزرگتر هم داشتن کـه یـه 2 یـا 3 بچه داشت و پر از انرژی بودن – خلاصه اینکه آرش گاهی به منظور درس خوندن بـه خونـه ما مـی اومد و واقعا بچه خوبی بود چشم پاکی بود و گاهی من یـا مادر شوهرم از اون پزیرای مـی کردیم چایی آب مـیوه یـا چیزه دیگری یـه بار روز هیچ کاری نداشتم و داشتم چته ی مـی کردم حسابی حشری شده بودم و چندوقتی از هم خبری نبود و هی با خوردم ور مـی رفتم و زنی بودن با وزن 65 قدی 173 چشمو وموی مشکی صورت گرد وسفید باستنی بزرگ چون سینا خیلی از فقط وفقط ازمـی کرد های 85 اون روز من و مادر شوهرم بودیم من ی مـی کردم خیلی حشری بودم و تمامم خیس شده بود و همـینطور و شلوارم کـه 2 من اون را عوض کردم ظاهر من کمـی ناهار خوردم خوابیدم و با خودم ور رفت که تا خودمو ارضاء کردم خوابیدم ساعت نزدیک 6 عصر بود کـه بیدار شدم و از درد بـه رفت دوشی گرفتم و باز هم جلوی کامپیوتر مشغل و گشت بودم کـه مادر شوهر م اومد گفت کـه مـیره خونـه ش اون توی 2 خیـابون اوطرف تر بودن خلاص باز هم من بـه ی مشغل بودم کـه خودمو درون اوردم و شروع بـه بازی با هام وم مـی شدم توی حال هوای خودم بودم کـه متوجه صدای شدم درون اتاق خوابم شدم گفتم شاید سینا باشـه کـه اون من صدا مـی کردم کـه با صدای . پسر بچه مکانیک شماهستید دیدم آرشـه کـه با دست پاچگی از روی مبل ایستاد و سلام کرد و همـینطور بـه من نگاه مـی کرد و سرش انداخت پایین من هم سلام کرد و گفتم آرش کی اومدی گفت.ببخشید تازه اومدهم شما رو ترسیدمن گفت نـه بشین برات مـیوه بیـار تشکر کرد گفته نـه اومدم درس بخونم . پسر بچه مکانیک دیدم تعارف مـیکنـه باشد بشین احوال مادرش و سوال کردم گفت باز هم ش با بچه اومدن شب هم مـی مونن گفت بعد شب هم توی اینجا چون از قبل سابقه داشت . سری تکون داد گفت بله . من بـه آشپزخونـه رفتم کـه برای آرش مـیوه بشورم کـه تازه دیدن من با یـه شلوارک کوتاه طوسی رنگ کـه جلوش همـه اش ازم خیس بودو خیسی اون خودشو نشون مـی داد و تی شرت سبز رنگی کـه یـه قلب بزرگ جلوش بود و یعقه بـه شکل 7 داشت و خط ام مشخص مـی شود و تازه بدون کـه ام بـه وری مـی رفت تازه متوجه شدم چطور جلوش امدم فکری بـه سرم زد کـه امشب جور بشـه بـه آقا آرش یـه دست محکم بدم و خودم یـه حالی از کیر درون بیـارم من بـه علت خیـانت شوهرم بهی دیگر هم داده بودم و شرم این کار کنار گذاشته بودم خلاصه با همون سر حال مـیوه به منظور آرش بردم و شروع بـه حرف زدن کردم و از درس دانشگاه حرف زدم و از داشتن دوست کـه نداشت و اینکه خودم برایش پیدا مـی کنم خوب خلاصه کلی حرف زدیم کـه شاید با دوست ش ازدواج مـیکنـه خوب هر وقت بخواد دلی از خانمـه درون بیـارد اون هم با خنده و سر بـه پایین هی رنگ عوض مـیکرد کـه گذاشتم بـه حال خودش باشـه و به اتاقم رفتم و تویی کامپیوتر فیلم سوپر داشتم و شروع کردم بـه نگاه و صدای خیلی آروم کـه شاید ارش بشنوه و تحریک بشـه به منظور نگاه خلاصه بعد از نیم ساعت دیدم نـه خبر نـه صدای سرغه ارش رفتم دیدم اقا مشغل درس خوندن برگشتم و یـه قطر کـه باعث مـیشـه هم حشری بشـه و هم کیرش راست کنـه البته سینا به منظور آرش استفاده مـی کرد سولمازپایـه سینا بود از همون قدیما کـه خوده سینا هم باعث طلاق گرفتن سولماز از شوهرش شده بود خلاص قطر خورد کردم و توی شربت ارش حل کردم و به اون دادم و به اتاق برگشتم و لباس پوشیدم کـه برم دنبال مادر شوهرم من هم موقع رفتن یـه و روی تخت گذاشتم کـه اگر ارش بیـاد داخل اون را ببینـه و فیلم تویی کامپیوتر روی مانتیور نگه داشتم و در کمد لباس کـه پایینش چندتا 3 کشوی داشت و لباس زیرم اون جا بود باز گذاشتم رفتم و قتی داشتم مـیرفتم دیدم تمام شربت خورده بود و کافی بود 15 دقیقه دیگه کیر اقا آرش راست کن من گفت اقا ارش مـیرم خونتون بیـارم شما راحت باشید مایـه 2 ساعت دیگه مـیایم بعد کلید نداریم درون مـی زنیم کـه اون موقعه خیـالش راحت راحت باشـه و رفتم بو 2 ساعت بعد بـه بهنانـه شام بـه آرش من مادر شوهرم بر گشتیم من بـه اتاق رفتم کـه ببینم چه خبر فیلم کامپیوتر سر جاش و روی تخت سر جاش و هیچ تویی دلم گفتم نـه چشمم از ارش اب نمـی خوره اما مشغل جمع اون شدم و لباس عوض کردم کـه برم بیرون دستمالی روی زمـین دیدم بر داشتم کـه بزارم سطل زباله کـه بله دیدم توی سطل یـه دستمال پر از اب انداخت برداشتم دیدم هنوز کمـی گرمـه بـه هر حال مال ارش بود خلصه باز من لباسم عوض کردم و یـه لباس دکمـه دار پوشیدم کـه کمـی دکمـه اش شول بودن گاهی خودشون باز مـیشن پوشیدم و بند م کمـی باز کردم هر ترددوی کـه داشتم آرش نگاهی مـی کرد من خوشحال شدم و بیشتر با ارش گرم گرفتم شام گرم کردم و تویی یـه دیسه بزرگ به منظور خودم و آرش گذاشتم و باز هم یکی از قطر تویی اب لیموه حل کردم دوباره گذاشتم براش و باهم کـه شام بخوریم من گفتم ارش راحت باش من خونـه شما شام خوردم ولی مـی خواستم کنارش باشم کـه خوب دید بزنـه و ش بیشتر بشـه و با من راحت وترسش بریزه خلاصه طوری نشستم کـه زانوم بـه پاش بخوره بعد سریع من بلند شدم وروی مبلی کـه نشسته بود کمـی داراز کشیدم و tv روشن کردم و همـینطور مـی چرخوندم تویی گوشـه مـیز tv مـی دیدم هی بـه بهنایی نگاه دیدی بـه من هم مـی زنـه خلاصه مادر شوهرم رفت بخوابه من هم تمام داروهاش بهش دادم اون کـه مـی خوابید دیگه چیزی متوجه نمـی شد که تا صبح منـهم بـه ارش گفتم خالت رفت بخواب الان اگر توپ هم درون کنی متوجه نمشـه دیدمخندیی زد بـه اتاق رفتم و کامپیوتر کـه هنوز روشن بود شروع بـه کار کردم و م هم درون اوردم و من از خودم کلی عداشتم بعضی ها هم با لباس ی بودن و بدنم از تویی لباس پیدا بود برنامـه داشتم کـه با عتصویر درست مـی کردم و آهنگ روی اون مـی زادشتم خلاص بعد ارش صدا کردم اون امد داخل و عنشون دادم درون مورد برنامـه گفتم گکه بلد با اون کار کنـه یـا نـه کـه گفت راه برنامـه جالبی تویی موبایلش داره و گاهی اوقات از این کار مـی کنـه خلاصه شروع باز برنامـه و شروع بـه ساخت از کارشد کـه سر بعضی ها عزیـاد مـی ایستا د من هم گفتم عمن قشنگن ، پسر بچه مکانیک گفت اره خیلی گفت ارش اگر دوست داشتی چه کارش ی کردید با خنده گفت هیچی حتما چه کار مـی کردم ولی کیرش چیزه دیگی مـی گفته خوب راست شده بود گفتم راه از زیر شلوارت معمولمـه خجالت کشید گفت ببخشید نمـی دونم سر شب که تا الان اینطوره گفتم عیبی نداره من هم مثل ت گفت بله دوستی بای دوست بشی گفت بدم نمـیاید و درس دارم گفتم چه ربطی داره چون درس داری غذا نمـی خوری نمـی ری گفت فرق مـی کنـه دوست زمان مـی بره بیرون یـا جایی گفتم بهر حال بهت کـه اینقدر بـه ایسته تویی کاری بهش نداشته باشید باز هم از خجالت عوض خواهی کرد گفتم ایراد نداره مـی خواهی دوست پیدا کنم کـه نـه بیرون برید مزاحمت هم نباشـه گفت بد یـه کاری هم با هم ید با خندید و رنگ سرخی از صورتش گفت چی بگم من هم رفتم سر اصل مطلب این موقع درون هم بستم و قفل کردم چرخید نگاهی کرد من مستقیم رفتم تو روش و سر شلوار باز کردم کیرش محکم گرفتم اومد خودش بکشـه عقب گفت چه کار مـی کنی گفت ساکت باشـه جیغ مـی مگم اومدی ساکت شد شلوارش باز کردم از پاش بیرون کشیدم ش هم همـینطور تی شرت تنش بالا دادم شروع بـه خوردن شکم که تا باکیرش کردم و براش تخمش خوردم کیرش خیس شده بود چشماش گاهی گرد گاهی خمار مـی شد تند تر نفس مـی کشید و کیرش کـه الان خیلی بزرگ شده بود کردم تویی دهنمم و شروع بـه خوردنش کردم هر دو دستش روی سرم گرفت وفشار مـیداد لباس باز کردم دراوردم همـینطور شوارم رفتم بلغش تی شرت از تنش بیرون کشیدم و با هابزرگم رفتن تویی روش وسرش روی هاهم فشار دادم خجالتش پرید بغلم کرد روی تخت بردم م از تنم درون اورد شروع بـه خوردن ها م کرد خوب بلد بود بـه روی شکم خوابیدم کمر که تا پایین خورد من بـه خودم مـی پیچیدم لذت مـی بردم م از پام دراورد باستنم خود بعد سکمو خیلی لذت داشت تمام وجودمو گرفت منتظر بود کیرش کی تویم مزارهکه با قدرت تمام کیرش توییم کذاشت و خوب مـی کردمن توسط آرش داشتم کرده مـیشدم ارش کـه بیشتر وقتها پیش ما بود من احمق ی مـی کردم خلاصه کیرش که تا دسته که تا تخم توییم گذاشته بودم و برخورد تخمش بـه پایینم و روی کونمو احساس مـی کردم و لبی کـه هامو مـی خورد من صدام درون نمـی اورد تمام صورتدهنم گوشم گردنم همـه جام خیس خیس بود از بس ارش منومـی زد تمام تنم خیس بود من دیگه ارضا شده بودم منتظر بودم کـه ارش ارضا بشـه ارش سوال کرد کـه ازهم مـی توانـه ه گفتم ولی قبل از اومدن ابت بهم بگو و ادامـه گاییدن من کرد نزدیک بـه اومدن ابش بود کـه به من گفت گفتم کـه کیرتو تویم بزار و تمام ابتو اونجا خالی کن چون من بچه دار نمـی شدم تمام آبشو توییم خالی کرد بعد از اینکه هر سر حال شدیمو تازه متوجه شدم البته ارش مـی گفت کـه خودش باسینا – ارش سولماز حسابی مـی کنن
من که تا صبح 4زیر دست پای ارش ارضا شدم و قرار شد هر وقت به منظور درس خوندن امد اگر شد باز هم برنامـه داشته باشیم باز داستان با ارش دارم بــــــرمـی گردم

Date: پسر بچه مکانیک مارس 31, 2018




[ با پسر شوهرم – avizoone.com : داستان ی , فیلم ... پسر بچه مکانیک]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 18 Jul 2018 22:45:00 +0000