0 بازدید

سلام من نیما هستم 23 سالمـه بزارین همـین اولش رک بگم مناست. آخ جون چه حالی میده بکن پسر دایی آرهاسمش منیژه و43 سالشـه منم اولش اصلا نمـی تونستم این قضیـه رو باور کنم و بپذیرم ولی یواش یواش خوشمم امد از دادنش لذت مـیبردم که تا الان کـه برام شده یـه نوع عادت و فقط این قضیـه منو حشری مـیکنـه یعنی وقتی مـیدونم م الان داره مـیده یـا وقتی صداشو مـیشنوم کـه داره ناله مـیکنـه وقتی کیر مـیره تو وکونش بد جوری حشری مـیشم ولی بزارین از اولش شروع کنم …………..
ما توی یـه آپارتمان 4 واحدی زندگی مـیکنیم و بهتره بدونین پارتی همسایـه طبقه بالای ما هستن و اون منو با این سایت آشنا کرد . آخ جون چه حالی میده بکن پسر دایی بابام مسعول آزانس هستش به منظور همـین اکثر شبها خونـه نمـیاد از سه سال پیش بود کـه من بـه م و رفتارش مشکوک شدم تلفن های مشکوک راحتی زیـاد با همکاراش (م کارمند هستش و 3 که تا همکار مرد و یک همکار زن داره کـه همگی تو یک اتاق کار مـیکنن) از حرف زدن که تا لمس همدیگه و هره کره ای ناک البته نـه جلوی من از همـه بدتر تیپای کـه مـیزد لباس ادارش کـه معمولی بود یعنی مجبور بود کـه باشـه ولی اکثرا وقتی از سرکار برمـیگشت با همکارش مـینا مـیرفتن بیرون و تیپهای تابلو هم مـیزد مانتو های تنگ با شلوارهای استرج کـه قلمبگیو سینش رو حسابی نشون بده و اکثرا دیر مـیومد و شام هم از بیرون مـیخرید من نمـیدونستم این نشونـه ها یعنی م جندس یـا فقط ظاهره ولی بعدا یواش یواش فهمـیدم کـه تنـهای کـه و نکرده مردای شـهرستانـهای ایرانـه و تهران رو آباد کرده اولین باری کـه جلوی من لو رفت وقتی بود کـه من از باشگاه با سعید ( پارتی) بـه خونـه بر مـیگشتیم کـه م رو تو یـه ماشین با یـه مرد غریبه دیدم اولش باورم نشد و چون نمـیخواستم سعید بفهمـه سری مسیرمونو عوض کردم ولی همش بـه فکر مـیکردم کـه تو ماشین اون مرده چیکار مـیکرده وقتی رسیدم خونـه دیدم زودتر از من رسیده خونـه (چون اون سواره بود و من پیـاده) خیلی عادی برخورد کردم و گفتم جایی بودی گفت نـه خونـه بودم از بعدازظهر چطور مگه گفتم هیچی کـه طبق معمول گوشیش زنگ زد و شروع کرد بـه لاس زدن با دوستای بـه ظاهر زنش ولی من مطمعن بودم کـه اون زن تو اون ماشین من بوده دیگه داشت باورم مـیشد من کنجکاو تر شده بودم و به رفتار و کارای دقیق ترشده بودم هر وقت حواسش نبود گوشیشو چک مـیکردم اس ام اس هاشو مـیخوندم همش حرفای ی بود جوکای ی بود ولی بـه اسمـهای کـه مـیدونستم اسمـها واقعی نیستن که تا اینکه تو یکی از این چک ا اس ام اسی دیدم کـه دیگه مطمعن شدم فکر کنم یـادش رفته بود اونو پاک کنـه دیدم اس ام اس از طرف مریم هستش ولینوشته شده بود عجیی بودی چیگراگه بشـه بازم مـیخوام مت 20 سال جونم کردی با همون یکبار! قربون او های تپلت برم کـه دیونم کرده و ……. م جواب داده بود مثل اینکه خیلی خوشت امده صبر کن بقیشو ببینی من هنوز همـه هنرمو نشونت ندادم ……
من گلوم خشک شد داشت گریم مـیگرفت کم آورده بودم یعنی من منیژه یـههرزس ؟ بـه مردای غریبه مـیده آخه چرا اون کـه خانواده داره بچه داره شوهر داره از همـه مـهم تر اصلا نیـاز مالی نداره یک هفته ای تو لک بودم داشتم مـیترکیدم ولی نمـیتونستم حرفمو بهی بگم سعید متوجه تغییر رفتار من شده بود و گفت چته چند روزه تو باغ نیستی نیما گفتم سعید هیچی نگو کـه دارم دیونـه مـیشم کم آوردم انقد اصرار کرد کـه منم دیگه ترکیدم بهش گفتم چی بگم آخه چطوری بگم من یـه جندس یـه زن هرزس سعید سعی کرد منو آروم کنـه و نزاره تو خیـابون گریـه کنم منو برد پارک و یـه چند دقیقه ای ساکت بودیم بهش گفتم چرا بعد هیچی نمـیگی اصلا متوجه شدی چی گفتم ؟ سعید گفت اگه ناراحت نمـیشی حتما بهت بگم من مـیدونستم ولی نمـی تونستم بهت بگم کـه تا حالا کـه خودت فهمـیدی من تو چند باری با مردای غریبه دیده بود چند باری هم تو ماشینشون و اینم مـیدنم با آقای پروا (همسایـه طبقه بالایم هستش و مسئول آپارتمان) خیلی خودمونیـه و با هم راحتن حتی چند بار وقتی تو نبودی منو بـه بهنـه های مختلف صدا مـیکرد خونتون و جلوم لباس های باز مـیپوشید ولی من بخاطر دوستیم با تو کاری نکردم ولی نمـیتونستم اینـهارو بهت بگم من بیشتر گریم گرفته بود و دیگه داشتم نفس کم مـی آوردم بهش گفتم حالا من چیکار کنم با این آبروریزی اگه بـه بابام بگم مطمعنم مـیکشتش آخه من چیکار کنم کـه سعید گفت اگه تو آبروریزی نکنی اصلانم آبروریزی نشده ویکمم حتما منطقی فکر کنی چون شما کـه نیـاز مالی ندارین بعد اگه اون این کار رو مـیکنـه از سر کمبود بوده بعد اونم نباید مقصر بدونی بعدش منو با سایت آویزون آشنا کرد و بهم نشون داد کـه اندیشـه آزاد ی یعنی چی و خیلی ها هستن کـه دوست دارن زنشون از چنتا کیر لذت ببیره یـاایی هستن کـه عاشق شون هستن و دوست دارن فقط با اون کنن بعد منو با چنتا از دوستای چتیش آشنا کرد کـه همشون خیلی راحت مـیگفتن شون جندس و از شون لذت مـیبرن وقتی با هاشون آشنا شدم و نظراتشونو شنیدم یکم قلقلکم امد دیگه بدم نمـی یمد مو دید ب بـه با زنای سن بالا علاقه مند شده بودم و با سعید از م مـیگفتیم و از اش و از این کـه فکر مـیکنی چطوری مـیده چی مـیگه وقتی دوتا کیر دارن جرش مـیدن و……..
هرچی زمان مـیگذشت بـه کار م علاقه بیشتری پیدا مـیکردم و ازبودش لذت مـیبردم که تا جایی کـه فکر این کـه داره الان مـیده حشریم مـیکرد و اصلا خودم نسبت بهش احساسی نمداشتم فقط دوست داشتم نش بدهبازی درون بیـاره همش تو بقل مردای غریبه تجسمش مـیکردم کـه داره مثل یـهحرفه ای مـیده و اونا هم با تمام وجود مـیکننش دیگه وقتی دیر وقت مـیود خونـه بوی آبکیرو از سر که تا پاش حس مـیکردم وقتی بـه این فکر مـیکردم کـه تا چند ساعت پیش داشته مـیداده حشری مـیشدم دیگه این قضیـه کـه ماست برام حل شده بود و فقط من مـیدونستمو سعید ولی ش رو ندیده بودم که تا اینکه یک روز وقتی از باشگاه امده بودم طبق معمول رفتم دوش بگیرم زیر دوش بودم و داشتم مثل همـیشـه با فکربازی های و مـیمالیدم کـه صدای زنگ رو شندیم نمـیدونم چیشد ولی یـه حسی بهم گفت برم ببینم کیـه دوش همـینجوری باز بود از امدم بیرون پشت درون رخت کن بودم کـه دیدم داره با یـه مرد حرف مـیزنـه ولی صدای آب نمـیزاشت بفهمم چی مـیگن به منظور همـین درحموم رو بستم و نشستم تو رختکن دیدم آقای پروا داره با حرف مـیزنـه و همش مـیگه نکون دیونـه نیما تو ه الان یـه دفعه مـییـاد بیرون آبروریزی مـیشـه آقای پروا هم مثل اینکه خیلی حشری شده بود و همش مـیگفت این کیر رو ببین چطوری راست شده برات دیگه این چیزا حالیش نیست تازه که تا نیما بخواد از بییـاد بیرون که تا دوش رو بست ما خودمون رو جمو جور مـیکنیم همش ناز مـیکرد ولی آقای پروا داشت و مـیمالید ولی کجاشو نمـیدونم که تا اینکه بـه م گفت بییـا بخورش گفت خوب بزار به منظور فردا کـه جلسه هفتگی ساختمونـه اقای فاخر چیزی گفت کـه از جا داشت کنده مـیشد گفت نـه اونجوری حال نمـیده پریزوبهرام لاشخورن بـه من چیزی نمـیرسه شاخ درون آوردم آخه آقا پرویز و آقا بهرام دوتا دیگه از همسایـه های آپارتمان 4 واحدی ما بودن بعد بـه همـه مردای آپارتمان مـیده باورم نمـیشد کـه دیدم دیگه صدای غرغر نمـییـاد آره داشت ساک مـیزد به منظور آقای پروا انم مـیگفت جون هیشکی مثل تو نمـیتونـه این کیر رو که تا تح تو حلقش جا بده کـه اصلا مـیترسه تو دهنش ه فکر کنم کیر نکره داشت کـه اینجوری درون بارش حرف مـیزد همش مـیگفت هیسسسسس آقای پروا مـیگفت نترس حواسم هست صدای آب نمـیزاره صدای مارو بشنوه داشت همـینجوری کیرش رو مـیخورد کـه گفت چرا نمـییـاد بعد دارم مـیمـیرم از دل شوره اقای پروا گفت بییـاد چی چی بییـاد من کـه هنوز خوشکلتو نکردمخانم گفت وایی نـه بزار همـینجوری برات بخورم زود بییـاد تموم بشـه نیما الان مـییـاد من تو دستم بود از شدت هیجان شقیقهام درد گرفته بود سرخ شده بودم وایی م اونور درون داشت به منظور آقای پروا ساک مـیزد اونم با های ور مـیرفت و مـیگفت وای چقد داغ شده هات دستم مـیسوزه بعد رو بلند کرد نمـیدونم چجوری شلوارش رو درون آورد ولی از صدای کـه مـیگفت یواش دردم مـییـاد فهمـیدم کـه داره مـیکنتش آقای پروا هم مـیگفت مـیدونی من ناز کشتم ناز مـیکنیخانم بـه این گشادی و کارکشتگی کـه دردش نمـییـاد همـینجوری کـه داشت این حرفارو مـیزد صداش بریده بریده مـیشد معلوم بود کـه داره تلمبه مـیزنـه و برای همـین صداش درون نمـییـاد آهه مـیکشید من با تجسم حالتی کـه م داشت مـیداد آبم امد و ریخت تو دستم ولی اصلا نخوابید همـینجوری استوار بود و باز هم بـه صدای و آقای پروا گوش مـیدادم کـه هر دوشون نفس نفس مـیزدن آقای پروا مـیگفت خوشت مـییـادتو با پر کردم برات حال مـیکنی مگفت آره دوسش دارم دوس دارم بهت بدم چرا زنتو طلاق نمـیدی کـه خونت همـیشـه خالی باشـه هر شب بهت بدم اونم مـیگفت جووون و صدای شالاپ شلوپشون بیشتر مـیشد دیگه منو یـادش رفته بود کیر دیونش کرده شنیدن این حرفا از م خیلی بهم حال مـیداد که تا اینکه آقای فاخر گفت دارم مـییـام گفت بده مـیخام بخورمش آقای فاخر هم با چنتا آهه آبشو تو دهن خالی کرد چنتا جون گفت و خودشونو جموجور بعد و بوسید و گفت مرسی عزیزم خیلی حال داد دففعه بعد مـیخوام وقتی شوهره ت خونس مت گفت خوب حالا برو که تا نیما نیومده منم رفتم زیر دوش و یـه بار دیگه با یـاد م جق زدم وقتی امدم بیرون دیدم تو دست شویـه احتمالان داشت خودشو مـیشوست وای ی چه بوی آب کبیر و ی مـیداد اتاق داشتم بـه گوشـه اتاق کـه ملافه رو مبل کجوکوله شده بو نگاه مـیکردم معلوم بود روی اون مبل م داده اونم وقتی من خونـه ام امد بیرون خیلی عادی بود واقعا یـهحرفه ای هستش گفتم کی بود گفت کی آهان آقای پروا بود امده بود بگه فردا شب خونـه آقا بهرام اینا (بابای سعید) جلسه به منظور ساختمونـه کـه بابات یـا من بریم تو دلم گفتم وای ی ی ی کاش منم مـیتونستم ببینم فردا شب چطوری سه که تا کیرو آبشونو مـییـاری دل تو دلم نبود که تا زودتر بـه سعید بگم بابای شما هم بله چون اون فکر مـیکرد فقط بـه آقای پروا مـیده
شب همش داشتم بـه فکر مـیکردم بـه خودم مـیگفتم ببین چقد حشریـه کـه حتی وقتی من خونـه هستم نمـیتونـه جلو خودشو بگیره خاک تو سر بابا کـه قدر همچین زن حشری و هاتی رو نمـیدونـه اصلا حقشـه زنشبشـه وقتی بـه حرفای کـه موقع دادنش مـیگفت فکر مـیکردم بازم راست مـیشد .
صبح کـه شد دیدم رفته حموم رفته بود خودشو به منظور ضیـافت امشب آماده کنـه بـه سعید زنگ زدم گفتم پاشو بیـا کارت دارم گفت مادرکله صحر چیکارم داری برو هر کاری داری بـه جند بگو یـا بـه صفر زناش برات انجام بده (دیگه تیکه کلام سعید شده بود من منم خوشم مـیومد) بهش گفتم پاشو بییـا مـیخوام یکی از همون صفر زنای مو بهت معرفی کنم گفت خوب همـینجوری بگو گفت اینجوری حال نمـیده ولی چون خواب از کلت بپره مـیگم یکیشون باباته سعید با تعجب گفت نگو بابا مادربابا من عمرا این کاره نیست اونم کی تورو ه گفتم جریـان داره از خودم کـه نمـیگم پاشو بییـا که تا برات تعریف کنم اینو کـه گفتم دیگه کونو هم کشید و امد گفت جندت کو گفتم حمومـه سعید گفت تنـهاس یـا صفر زناش بردنش حمومش کنن گفت بییـا تو شوخی بسه کارم جدیـه باهاتخول رفتیم تو اتاق من منم کل جریـان دیشب رو براش تعریف کردم باورش نمـیشد ولی یدفعه یـادش افتاد کـه امشب خونـه بابا بزرگش شام دعوتن و خونشون خالیـه بعد خونـه رو مکان گیر آوردن که تا سه نفری ت و ن منم گفتم آره من کـه گفتم بهت سعید گفت خوب حالا چیکار کنیم من پیشنـهاد یـه دوربین فیلم برداری رو دادم ولی سعید گفت نگو بابا بار فیلم زیـاد دیدی ؟ مگه الکیـه مـیفهمن تابلو مـیشـه بعد گفت کـه یـه MP3 Player 1 gig داره کـه خیلی مـیتونـه صدا ضبط کنـه جا سارش مـیکنم تو اتاق خوای و بابام بعد معلوم مـیشـه خبری بوده یـا نـه منم گفتم باشـه.
سعید از سر شب کـه راه افتادن کـه برن MP3 Player رو گذاشته بود رو حالت ضبط و تو اتاق خواب جا ساز کرده بود باباشم قرار بود بعد جلسه ساختمون بره انجا من رفتم دانشگاه ولی همش فکرم پیش بود بعد از ظهر کـه برگشتم بـه چشمم یـه جور دیگه بود فکر اینکه مـیخواد شب بـه پرویز و بهرام و قدرت (آقای پروا) وبده حشریم مـیکرد حدود ساعت 8 بود بابا رفت آژانس م بهش گفت کجا مگه نمـیری جلسه ساختمون آقای پروا دیشب گفت بییـان به منظور شوفاژا یـه تصمـیمـی بگیریم بابام گفت من نـه حوصله دارم نـه وقتشو خودت برو م کـه از قبل مـیدونست جواب بابا همـینـه گفت باشـه من مـیرم ( مـیخواد بره بده منتم مـیزاره ) منم رو کاناپه ولو شده بودم کـه لباس پوشید و گفت نیما من مـیرم بالا الان مـییـام من گفتم باشـه کـه پاشو از خونـه گذاشت بیرون من راست شد زنگ زدم بـه سعید گفتم سعید م رفت بالا انم گفت خیـالت راحت فردا مـیفهمـیم چی شده همـه حرفاشونو ضبط مـیکنیم البته اگه برن تو اتاق خواب منم گفتم مطمعن باش فقط تو اتاق خواب مـیرن نـه جای دیگه حدود ساعت 9:30 بود کـه دیدم امد وای قرمز شده بود معلوم بود فعالیت زیـادی کرده سرو وضعش مثل اولش کـه رفته بود مرتب نبود از همـه بدتر بوی آبکیر و بوی تن قدرت و پرویز و بهرام رو مـیداد گفت من مـیرم یـه دوش بگیرم بعد مـیام شام بخوریم منم گفتم باشـه ولی داشت از شقی مـیترکید زود بـه سعید زنگ زدم گفتم م الان امد مطمعنم حسابی ش سعید گفت مـیدونم الان خودم زنگ زدم بـه بابام گفتم معلومـه شما کجایین عصبانی شده مـیگه مـیخواییم شام بخوریم زود بییـا که تا کفری نشده بابا با دسپاچگی گفت باشـه امدم …..
تا امدن سعید دل تو دلم نبود هر ده دقیقه بهش زنگ مـیزدم کـه پس کی مـییـان بلاخره امدن رفتم تو راه پله دیدم دارن مـیرن بالا گفتم سعید امد گفت چیـه بابا گاییدی منو چته حالا مـیزاشتی به منظور فردا مثل اینکه خیلی عجله داری بدونی ت چطوری گاییده شده منم گفتم آره زود برو بییـارش گوش بدیم ببینیم چی شده تو اون یک ساعت سعید گفت باشـه صبر کن الان مـیرم مـیارمش بعد دیدم داره پله هارو مـییـاد پایین و یـه پوسخندی تو چهرشـه گفتم چیزی ضبط کرده گفت بله چجورم من هنوز باورم نمـیشـه سه نفری و گاییدن گفتم بییـا بریم تو اتاق من گوش کنیم ببینیم چی شده .
رفتیم تو اتاق من و هردو گوش مـیکردیم کـه چی گفتن اولش کـه تو اتاق خواب نبودن و چیزی نمـیشد بفهمـی ولی صدای خنده های بلند بلند مـیومد کـه مثلها مـیختدید بعد یواش یواش صدا نزدیک شد صدای قدرت مـییومد کـه مـیگفت چقد سنگین شدیخانم شرط مـیبندم نصف وزنت آبکیره کـه توو ریختن (معلوم بود مو بقل کرده و آورده تو اتاق خواب) م با ناز مـیگفت خیلیم دلت بخواد همچین گوشتی زیر دسدت باشـه پهرام گفت زیر دست نـه زیر کیر پرویز هم گفت زود باش کـه دیگه طاقت ندارم این چند وقته کـه جور نشده مت خیلی کرم ریختی و منو حشری کردی حالا ازت پاره مـیکنم کـه دیگه تو راهپله ها کونتو قمبول نکنی بـه من کـه منو بزاری تو کف و بخندیخانم م با یـه صدای ناک گفت ج.ن بییـا امشب مـیخوامو کونمو یکی کنین منم خیلی وقته با سه که تا کیر یجا حال نکردم بعد صدای مالاچ ملوچ امد کـه انگار داشتن همـه جای و مـیخوردن مامنم آه مـیکشید و مـیگفت کیر مـیخوام کیر بهرام بییـا کیرتو تو دهنم یـه چند دقیقه ای همـینجوری بود و صدایی نمـی امد که تا ایتکه قدرت گفت قمبول کم مـیخوام منتو امشب افتتاح کنم گفت جون بیـا عزیزم مو بعد بـه پرویز گفت تو چرا دور وایسادی جق مـیزنی بییـا کیرتو مـیخوام بخورم ( وای کـه چهایـه ) بعد صدای آخ اخ قدرت درون امد بهرام گفت قدرت بسه برو کنار مـیخوام منم کونشو افتتاح کنم قدرت بـه زور کنار رفت بهرام رفت کـه شروع کنـه و گفت وای چه کونـه گشادی اصلا آماده نمـیخواد من مـیمـیرم برا اینجور کونا که تا مـیکنی که تا تح مـیرهچقدمـیدی مگهکه اینقد گشاد شده گفت خیلی دوس دارم همشبدم بدم زنت بهتنمـیده نـه ؟ انم گفت نـه گفت خوب بعد هرچی دوس داری داره خوشم مـییـاد بعد پرویز گفت بییـان مثل این فیلم سوپرا ازویمش اون دفعه کـه اینجوری شما مـیکردینش خیلی خوشم امد منم مـیخوام اینجوری مش بعد فکنم جاهشونو عوض و شروع ازومامنمو گاییدن منو سعید ون حسابی شق شده بود ولی هیچی نمـیگفتیم فقط گوش مـیکردیم صدای ناله های کـه از لذت ودادنش بود دیونم کرده بود خیلی ناک طلب کیر مـیکرد و با لهجه شمالیش مـیگفت مـیمـیانام مثل وحشیـا نعره مـیکشیدن و تلمبه مـیزدن یـه چند باری جاهاشونو عوض و بلاخره موقع آبیـاریوم بود بهرام کفت من دار آبم مـییـاد گفت هرکی کیرش هر جا هست همونجا آبشو خالی کنـه پرم کنین آبکیر مـیخوام بهرام و قدرت آبشونو توو خالی و همش قربون صدقش مـیرفتم کـه چه آبی ازشون کشیده جون چهی جون چه بعد ساکت شدن پرویز کـه کیرشو داشت ساک مـیزد گفت پاشو سر پا که تا آبکیرا ازو بریزه بیرون حشریتر بشم گفت نـه اصلا جون ندارم همـینجور هم مـیریزه بیرون ببین خوب بعد اون دوتا کـه آبشون امده بود دیگه صداشون درون نمـیامد حال نداشتن م همـینطور کـه پرویز باز شروع کرد جونو کونتو نگاه کن آب داره ازش مـیزنـه بیرون چه صحنـه حشری کنندهایـه وایکه تو جندگی تکی منیژه بعد دیگه نتونست تحمل کنـه امد و بلند کرد . گفت پاشو مـیخوام سرپا کونتو بگام و به زور بلند کرد گفت پای راست رو بده بالا مـیخوام بزار بعد کیرشو کرد توم گفت وای چه لیزه بهرام جون آبکیرتمنیژهرو کرده مثل پیست اسکی وای چه حالی مـیده بـه مـیگفت خوشت مـییـاد با لیزی آبکیر بهرام مـیکنمت م مـیگفت من همجوره خوشم مـییـادبدم هر جوری دوس داری دارم مـیمـیرم (نمـیدونم چرا حشری مـیشـه لهجش بیشتر تابلو مـیشـه) بعد گفت قمبل کن رو تخت یـه چند دقیقه هم اونجوری کردش که تا گفت من دارم مـییم گفت بده بخورم آبکیر مـیخوام بریزش رو زبونم پرویزم آبشو با آخ آخ گفتن خالی کرد تو دهن یـه خورده همـه جا ساکت بود کـه یـه دفعه صدای تلفن امد (سعید کونکش بود) همون حرف هارو بـه باباش زده و انم گفت پاشین جم کنین من دیرم شده حتما برم خونـه پدر شاکی شده بعد بع کـه بی حال بود از گاییده شده با سه که تا کیر گفت پاشوخانمو کونتو جم کن که تا کونم نزاشته گفت من حال ندارم خسته شدم بابای سعید (بهرام) گفت پاشو دیگه خانم اذیت نکن مـیخوای نازتو بکشم پاشو قربون اونقلمبت برم م با قر قر بلند شد و لباسشو پوشید همشون و ماچ و از حالی کـه بهشون داده بود تشکر و گفتن کـه جبران مـیکنن م اول از همـه امد بیرون و درو بست اونام داشتن اتاقو جکو جور مـی و مـیگفتن خدایی عجب داره این منیژهو نـه و هر از یـه جای تعریف مـیکرد .
بعد سعید گفت خوب من دیگه برم اینم از امشب جندت ولی باورم نمـیشـه این بابای من بود این حرفارو مـیزد اینجوری قربون صدقه ت مـیرفت مـیبینی جندت همرو از راه بدر کرده بعد خندید و رفت وقتی درو بستم دیدم تو اتاقش خوابیده و معلوم بود امشب حسابی خسته اش کرده

و ادامـه، آخ جون چه حالی میده بکن پسر دایی بابام عادت داشت برا خريد يكى از راننىهارو ميفرستاى كه م و ببره خريد معمولا يكى بـه اسم منصور كه حدود ۳۷ ۳۸ سالش بود، يك روز صبح اومد دنبالِ م بران خريد منم بـه م گفتم با سعيد ميرم بيرون، خلاصه رفتم دنبالِ سعيى رفتيم كسچرخ ولىیـه ساعت نشده بود كه موبايل سعید زنگ خورد و دوست ش بود اونالاغم منو قال گذشتو رفت منم برگشتم خونـه تو اطاقم داشتم يه چُرت ميزدم كه صداى درون اومد بعدشم صداى خنده، م و منصور بودن پيش خودم گفتم نكنـه منصورم بله. ولى گفتم نـه اون اهلش نيست خلاصه وسایلو گذشتن تو آشپزخونـه كه يهو صداى جيغ اومد بعدشم خنده كه م ميگفت ديونـهِ چرا اينجورى ميكنى[فكر كنم انگشتش كرد محكم] بد امدن تو حال من از لاى درون ميديدَم اون چسبيده بود بـه manij، manij يه شلوار استرچ نارنجى پاش بود با ِ تاپ بد دم مبل كه رسيدن منصور گفت ديگه طاقت ندارمخانم يهو شلوار و ش و كشيدو شلوار manijamکشید پایین{ پاش نبود} پایین گفت زود باش کـه زود نرم الان نرم اون شوهر ت گير ميده بد يهو كيرشو درون آورد كير نبود كه خرطومـه فيل بود،به manij با خنده گفت امروز بـه كونت نمـیرسمم هم گفت بهتر این کیرت جرم مـیده بد همون جورى سرپا كرد تو كوس اش ، يكم كه تلمبه زد با م گفت تو بـه كس ديگه ام ميدى؟ م گفت نـه چطور؟ گفت آخه كس ات گشادتر شده شده![خبر نداره] بد منصور گفت دوست دارم يه بار جلوى اون شوهرت بكنمتخانم manijam گفت من از خودامـه، بد اينقدر تلمبه زد که تا آبش اومد همـه ابشو خالى كرد تو كوس اش بعدم يه انگشت كونِ manijo كرد و يهگرفت و سرى رفت، م هم همون جورى رفت تو حموم منم رفتم رو تخت ام دراز كشيدم آخه موقع كوس مامـیم آبم اومد بود بده یک ربع بعد م اومد بيرون اومد تو اطاقم گفت كى اومدى؟ گفتم يه 5 دقیقس گفت چرا زود اومدى؟ گفتم اين سعید عوضى منو کاشت، گفت اينجورى نگو اون پسر خيلى خوبى[با يه حالت خاصى گفت] بعدم گفت امروز واسه خريد خيلى خسته شدم ميرم يه چُرت ب[اره جون خودت واسه خريده] منم رفتم زنگ ب بـه ساعد ببينم جريان چيه

Date: آخ جون چه حالی میده بکن پسر دایی مارس 6, 2018




[ مناست – avizoone.com : داستان ی , فیلم ی ... آخ جون چه حالی میده بکن پسر دایی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 15 Jul 2018 19:14:00 +0000